محل تبلیغات شما

دل نوشته ای از دانش آموز بسیجی و ولایت مدار

رقیه حسن زاده چهاربرج

بمناسبت هفته دفاع مقدس و زنگ مهر

خواهر بسیجی
رقیه حسن زاده چهاربرج

 

دیشب رادیو خبر سراسری به کشور را اعلام کرد، صبح با غیرت ها آنقدر با عجله پرچم به دوش دویدند که فرصت نشد خداحافظی کنند و رفتند که رفتند. این تمام ماجرا بود.
روح های از قفس نفس بریده و سرهای به سامان عشق رسیده؛ باید باور کرد که در یلدای بلند عشق جوانان ما یک شبه ره صد ساله را پیمودند.

هفته ی دفاع مقدس بوی سالهای جنگ میدهد، سالهای قبل از قطعنامه! آن زمان که جماران رنگ و بوی خمینی داشت و کوچه پس کوچه هایش از صدای پوتین پاسدارها و شعار بسیجی ها لبریز بود. همان زمان که از مسجدها صدای تکبیر نمازگزارانش به گوش میرسید و تا خودبغداد لرزه به دشمن می انداخت، روزهایی که میان بوی و دود اسپند دسته گل مادرها می رفتند و در میدان خاک و خون پرپر می شدند خاکی که عرش خدا بود. پسرانی که نیمه شبی روشنی، نور در دلهایشان می دوید چند خطی می نوشتند و لای قرآن روی طاقچه می گذاشتند کوله بارشان را بر می داشتند و می رفتند. طرح و نقش قالی گلگون ایران را همین مردان گاگون کفن نگاشتند آری آنها رفتند و حال مائیم و این راه ناتمام. فریاد ممتد شهید در ثانیه زمان جاریست فریادی که به تکاپو میخواندمان فریادی که ریشه در هل من ناصر ینصرنی سیدالشهدا دارد. آنها دیروز پوزه ی شغالان را به خاک مالیدند اما امروز نیز چنان گرگ ها به دریدن گلوی چکامه خوان چکاوک های شرق مشغولند که دب اکبر هم جذام گرفته است. اما چرا هیچکس نمی جنگد؟ چرا هیچ قطاری دو کوهه نمیرود؟ چرا کسی نمی بیند کشته هایمان را؟ چرا هیچ مادری برای از دست رفتن بچه اش شیون نمی کند؟ یعنی آنقدر حال همه ی ما خوب است؟ یعنی آنقدر دوران صلح است؟ سرخوش از چه اند مردم؟ خسته ام از جنگ خاموش زیر پوستین شهر از زخم زبان های از گلوله کاری تر، از هر چه قطعنامه!
بی سیم چی؛ به همه ی آن در خون غلتیدگان شلمچه و فکه بگو باز گردند دشمن به پشت که نه به درون شهر رسیده دشمن دارد از درون انقلاب خمینی را قیچی می کند لحظاتی ازخلوت بهشت فارغ شوید این پایین دیگر خبری از عروج نیست همه از برای فنا دست و پا می زنند حال یقه ی چه کسی را بگیریم اگر شهدا دستمان را نگیرد؟ آقا حسن باقری، بیا این کاغذ این هم قلم برایمان نقشه ای بریز طرحی بساز.  آقا آوینی آن زمان که جمله ی زنده ترین روزهای زندگی یک مرد روزهایی است که در مبارزه میگذراند را بیان می کردی، تلنگرت به ما بود؟ فریاد زدی برسرمان که ای بسیجی های ای مبادا خانه نشین دنیا شوید؟ حاشا و کلا که سبیل الله از مجاهد خالی بماند! جهاد سازندگی، جهاد با نفس و میدان های زیادی در انتظار ماست. ما نسل جنگجوهای شهید ندیده ایم! ما چقدر نعمت ها که نداشته ایم، که نه دست نوازش پیر جماران را به سرمان دیدیم نه آغوش سیدعلی را که لباس خاکی تنمان نماید، که سیاه پوش امام و کفن پوش ولی بودیم که خاک ریزمان خط مقدم و عقبه نداشت که هر کجا رسیدیم جنگیدیم که هر کوچه برای ما خرمشهر بود و برای فتحش چقدر خون در خوردیم اما این آدمهای آرام بی دغدغه و کسل دارند مرا می کشند. خمینی یاد داد که وسط جنگ هر روز صبح بلند شویم و دستمان را بگیریم به زانوی خودمون و بگوئیم یاعلی!! بعد رسیدیم به جایی که صبح می گفتیم یا دولت! در آمریکا صبح به صبح می گویند یا خودم. و من فکر میکنم یا خودم بهتر باشد از یا دولت! امروز جنگ به آن معنا نیست اما جنگ است، خمینی نیست اما ولی هست سربازان آن زمان نیستند اما ما باید باشیم!

پنج شاخص {انقلابی بودن از زبان مقام معظم رهبر انقلاب

(ارزش شهید و شهادت به قلم شهید مطهری)

دل نوشته ای از خواهــر ولایت مدار و بسیجی رقیه حسن زاده چهاربرج

ی ,جنگ ,صبح ,زمان ,های ,ای ,حسن زاده ,آن زمان ,زمان که ,یعنی آنقدر ,که هر

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

صنعت تاسیسات حرارتی و برودتی - بهداشتی