پنج شاخص {انقلابی بودن از زبان مقام معظم رهبر انقلاب
شاخص اول:
پایبندی به مبانی و ارزش های اساسی انقلاب؛
شاخص دوم:
هدف گیری آرمان های انقلاب و همت بلند برای رسیدن به آنها، که آرمان های انقلاب و اهداف بلند انقلاب را در نظر بگیریم و همت برای رسیدن به آنها داشته باشیم
شاخص سوم:
پایبندی به استقلال همه جانبه ی کشور، استقلال ی، استقلال اقتصادی، استقلال فرهنگی - که مهم تر از همه است- و استقلال امنیتی؛
شاخص چهارم:
حساسیت در برابر دشمن و کاردشمن و نقشه ی دشمن و عدم تبعیت از او، که البته باید دشمن را شناخت، نقشه ی او را فهمید و از تبعیّت دشمن سر باز زد - عرض کردیم که قرآن این عدم تبعیت را جهاد کبیر» نام نهاده است؛
شاخص پنجم:
تقوای دینی و ی که این بسیار مهم است. این پنج شاخص اگر در کسی وجود داشته باشد، قطعا انقلابی است؛ حالا درجات انقلابی بودن، همان طور که عرض کردیم، متفاوت است.
۹۵/۰۳/۱۴ - سیدعلی الحسینی ال ای
(ارزش شهید و شهادت به قلم شهید مطهری)
چقدر اشتباه (است) که ما با جمله مداد العلماء افضل من دماء الشهداء»ارزش شهید و شهادت را پایین می آوریم. آنچه الهام بخش امروز ماست آن قلم ها نیست، آن جانبازی هاى تاریخى و آن خونهاى بر زمین ریخته است، آن سرگذشت هاى نورانى است. پیام اسلام را جهادها، هجرت ها،فداکاری ها، جانبازی ها به جهان رسانده است.
به طور کلى روحیه هاى کوچک چون از خود درد ندارد وهدف ندارند(همه دردها و هدف هایشان در خواسته هاى جسمانى خلاصه می شود) و ایده آل ندارد، تنها را به زحمت نمی اندازد، به لقمهاى که به دریوزگى تحصیل می کنند قناعت می کنند، امّا روحیه هاى بزرگ همیشه تن را به حرکت وا می دارند و در زحمت و بلا قرار می دهند، به همین جهت شهادت براى آنها افتخار است و نشانه عظمت نفس آنان است.
منطق شهید، یعنى منطق کسى که براى جامعه خودش پیامى دارد و این پیام را جز با خود با چیز دیگرى نمی خواهد بنویسد.هیچکس به اندازه شهدا بر بشریت حق ندارد.
شهدا شمع محفل بشریتند، سوختند و محفل بشریت را روشن کردند.
بلندترین آرمان نیکان این است که در آدم سازى شرکت کنند یعنی مصلح باشند.
عالم و مربى و صنعتگر و فیلسوف و منفق مدیون شهدایند و شهدامدیون کسى نیستند.
مثل شهید، مثل شمع است که خدمتش از نوع سوخته شدن و فانى شدنو پرتو افکندن است، تا دیگران در این پرتو که به بهاى نیستى او تمام شده بنشینند و آسایش بیابند و کار خویش را انجام دهند. دو شخصیت مصلح و عارف را اگر ترکیب کنند و از آنها یک انسان به وجود بیاورند، شهید به وجود می آید. منطق شهید، منطق سوختن و روشن کردن است. منطق حل شدن وجذب شدن در جامعه براى احیاى جامعه است. منطق دمیدن روح به اندام مرده ارزش هاى انسانى است. منطق حماسه آفرینى است، منطق دورنگرى بلکه بسیار دورنگرى است.
شهادت تزریق خون است به پیکر اجتماع، این شهدا هستند که به یک اجتماع و در رگهاى اجتماع خاصه اجتماعاتى که دچار کم خونى هستند -خون جدید وارد می کنند.
یکى به فکر خود ارزش و ابدیت و جاودانگى می بخشد و آن عالم یا فیلسوف است، یکى دیگر به فن و هنر یا صنعت خود ارزش و ابدیت وجاودانگى مىبخشد. امّا شهید به خون خود، و در حقیقت به تمام وجودهستى خود، ارزش و ابدیت و جاودانگى می بخشد. در حقیقت هر گروه دیگر به قسمتى از مایملک خود جاودانگى می بخشد و شهید به تمام مایملک خود.
شادى کردن در شهادت شهید از بینش فردگرایى مسیحیت ناشی می شود و گریه بر شهید از بینش جامعه گرایى اسلام.
(شهید مطهری)
دل نوشته ای از دانش آموز بسیجی و ولایت مدار
رقیه حسن زاده چهاربرج
بمناسبت هفته دفاع مقدس و زنگ مهر
![]() رقیه حسن زاده چهاربرج |
|
دیشب رادیو خبر سراسری به کشور را اعلام کرد، صبح با غیرت ها آنقدر با عجله پرچم به دوش دویدند که فرصت نشد خداحافظی کنند و رفتند که رفتند. این تمام ماجرا بود.
روح های از قفس نفس بریده و سرهای به سامان عشق رسیده؛ باید باور کرد که در یلدای بلند عشق جوانان ما یک شبه ره صد ساله را پیمودند.
هفته ی دفاع مقدس بوی سالهای جنگ میدهد، سالهای قبل از قطعنامه! آن زمان که جماران رنگ و بوی خمینی داشت و کوچه پس کوچه هایش از صدای پوتین پاسدارها و شعار بسیجی ها لبریز بود. همان زمان که از مسجدها صدای تکبیر نمازگزارانش به گوش میرسید و تا خودبغداد لرزه به دشمن می انداخت، روزهایی که میان بوی و دود اسپند دسته گل مادرها می رفتند و در میدان خاک و خون پرپر می شدند خاکی که عرش خدا بود. پسرانی که نیمه شبی روشنی، نور در دلهایشان می دوید چند خطی می نوشتند و لای قرآن روی طاقچه می گذاشتند کوله بارشان را بر می داشتند و می رفتند. طرح و نقش قالی گلگون ایران را همین مردان گاگون کفن نگاشتند آری آنها رفتند و حال مائیم و این راه ناتمام. فریاد ممتد شهید در ثانیه زمان جاریست فریادی که به تکاپو میخواندمان فریادی که ریشه در هل من ناصر ینصرنی سیدالشهدا دارد. آنها دیروز پوزه ی شغالان را به خاک مالیدند اما امروز نیز چنان گرگ ها به دریدن گلوی چکامه خوان چکاوک های شرق مشغولند که دب اکبر هم جذام گرفته است. اما چرا هیچکس نمی جنگد؟ چرا هیچ قطاری دو کوهه نمیرود؟ چرا کسی نمی بیند کشته هایمان را؟ چرا هیچ مادری برای از دست رفتن بچه اش شیون نمی کند؟ یعنی آنقدر حال همه ی ما خوب است؟ یعنی آنقدر دوران صلح است؟ سرخوش از چه اند مردم؟ خسته ام از جنگ خاموش زیر پوستین شهر از زخم زبان های از گلوله کاری تر، از هر چه قطعنامه!
بی سیم چی؛ به همه ی آن در خون غلتیدگان شلمچه و فکه بگو باز گردند دشمن به پشت که نه به درون شهر رسیده دشمن دارد از درون انقلاب خمینی را قیچی می کند لحظاتی ازخلوت بهشت فارغ شوید این پایین دیگر خبری از عروج نیست همه از برای فنا دست و پا می زنند حال یقه ی چه کسی را بگیریم اگر شهدا دستمان را نگیرد؟ آقا حسن باقری، بیا این کاغذ این هم قلم برایمان نقشه ای بریز طرحی بساز. آقا آوینی آن زمان که جمله ی زنده ترین روزهای زندگی یک مرد روزهایی است که در مبارزه میگذراند را بیان می کردی، تلنگرت به ما بود؟ فریاد زدی برسرمان که ای بسیجی های ای مبادا خانه نشین دنیا شوید؟ حاشا و کلا که سبیل الله از مجاهد خالی بماند! جهاد سازندگی، جهاد با نفس و میدان های زیادی در انتظار ماست. ما نسل جنگجوهای شهید ندیده ایم! ما چقدر نعمت ها که نداشته ایم، که نه دست نوازش پیر جماران را به سرمان دیدیم نه آغوش سیدعلی را که لباس خاکی تنمان نماید، که سیاه پوش امام و کفن پوش ولی بودیم که خاک ریزمان خط مقدم و عقبه نداشت که هر کجا رسیدیم جنگیدیم که هر کوچه برای ما خرمشهر بود و برای فتحش چقدر خون در خوردیم اما این آدمهای آرام بی دغدغه و کسل دارند مرا می کشند. خمینی یاد داد که وسط جنگ هر روز صبح بلند شویم و دستمان را بگیریم به زانوی خودمون و بگوئیم یاعلی!! بعد رسیدیم به جایی که صبح می گفتیم یا دولت! در آمریکا صبح به صبح می گویند یا خودم. و من فکر میکنم یا خودم بهتر باشد از یا دولت! امروز جنگ به آن معنا نیست اما جنگ است، خمینی نیست اما ولی هست سربازان آن زمان نیستند اما ما باید باشیم!
وصیتنامه شهید صیاد شیرازی
صیاد شیرازی در بامداد ۲۱ فروردین ۱۳۷۸ به وسیله عوامل مسلح سازمان مجاهدین خلق در پوشش رفتگر، مقابل درب منزل مسیاش واقع در تهران و در برابر دیدگان فرزندش ترور شد.
بسماللهالرحمنالرحيم، ارحمالراحمين،
ربالعالمين و صليالله علي محمد والهالطاهرين،
انالله و انااليه راجعون.
هذا ما وعدنا الله و رسوله و صدقالله و رسوله. اللهم زدنا ايماناً و ارحمنا. اشهد ان لاالهالا الله وحده لا شريك له و أن محمّداً عبده و رسوله ارسله بالهدي و دينالحق و ان الصديقة الطاهره فاطمهاهرا، سيده نسا العالمين و أن علياً أميرالمؤمنين و الحسن و الحسين و عليبنالحسين و محمّدبنعلي و جعفربنمحمّد و موسيبنجعفر و عليبنموسي و محمّدبنعلي و عليبنمحمّد و الحسنبنعلي و الحجهالقائمالمنتظر صلواتالله و سلامه عليهم ائمتي و سادتي و موالي بهم اتولي و من اعدائهم اتبر و أنالموت و النشور حق و الساعة آتية لاريب فيها و أنالجنة و النار حق. اللهم أدخلنا جنتك برحمتك و جنّبنا و احفظنا من عذابك بلطفك و احسانك يا لطيفاً بعباده يا أرحم الراحمين.
خداوندا! اين تو هستي كه قلبم را مالامال از عشق به راهت، اسلامت، نظامت و ولايتت قرار دادي. خدايا! تو خود ميداني كه همواره آماده بودهام آنچه را كه تو خود به من دادي، در راه عشقي كه به راهت دارم، نثار كنم. اگر اين نبود، آن هم خواست تو بود.
پروردگارا! رفتن در دست تو است؛ من نميدانم چه موقع خواهم رفت ولي ميدانم كه از تو بايد بخواهم مرا در ركاب امام زمانم قرار دهي و آن قدر با دشمنان قسمخوردهات بجنگم تا به فيض شهادت برسم.
از پدر و مادرم كه حق بزرگي بر گردنم دارند، ميخواهم كه مرا ببخشند؛ من نيز همواره برايشان دعا كردهام كه عاقبت به خير شوند. از همسر گرامي و فداكار و فرزندانم ميخواهم كه مرا ببخشند كه كمتر توانستهام به آنها برسم و بيشتر ميخواهم وقف راهي باشم كه خداوند متعال به امت زمان ما عطا فرموده است.
آنچه از دنيا برايم باقي ميماند، حق است كه در اختيار همسرم قرار گيرد. از همه آنهايي كه از من بد ديدهاند، ميخواهم كه مرا به بزرگي خودشان ببخشند و بالاخره از مردان مخلص خودم به ويژه حاج آقا امير رنجبر نيكدل، استدعا دارم در غياب من به امور حساب و كتاب من برسند و با برادران ديگر چون جناب سرهنگ حاج آقا آذريون و تيمسار حاج آقا آراسته در اين باب، تشريك مساعي نمايند.
خداوندا! ولي امرت حضرت آيتالله اي را تا ظهور حضرت مهدي (عج) زنده، پاينده و موفق بدار. آمين يا رب العالمين.
یکی از حزن انگیز ترین و در عین حال حماسی ترین لحظات فکه ، ماجرای گردان حنظله است ؛ 300 تن از رزمندگان این گردان درون یکی از کانال ها به محاصره نیرو های عراقی در می ایند. انها چند روز و صرفا با تکیه بر ایمان سرشار خود به مبارزه ادامه می دهند و به مرور همگی توسط اتش دشمن و با عطش مفرط به شهادت می رسند.
عراقي ها با بلندگو از بچه ها مي خواهند كه تسليم شوند،
بچه ها با آخرين رمق فریاد الله اكبر» سر می دهند.
کانال حنظله کربلا شده است. تاب و توان بچه ها رو به پایان است. بی سیم چی گردان حنظله از پشت بی سیم حاج همت را طلب می کند.حاج همت صدای ضعیف و پر از خش خش را از آن سوی خط می شنود: احمد رفت، حسین هم رفت. باطری بی سیم دارد تمام می شود. عراقی ها عن قریب می آیند تا ما را خلاص کنند. من هم خدا حافظی می کنم.
حاج همت به پهنای صورت اشک می ریزد: بی سیم را قطع نکن. حرف بزن. هر چی دوست داری بگو، اما تماس خودت را قطع نکن.
بی سیم چی: سلام ما را به امام برسانید. از قول ما به امام بگویید همانطور که فرموده بودید حسین وار مقاومت کردیم، ماندیم و تا آخر جنگیدیم.
گردان حنظله آسمانی می شود. آخرین برگ دفترچه یادداشت یکی از شهدای گردان حاوی این جمله های سوک و ماندگار است:
امروز روز پنجم است که در محاصره هستیم. آب را جیره بندی کرده ایم، نان را جیره بندی کرده ایم. عطش همه را هلاک کرده است، همه را جز شهدا که حالا کنار هم در انتهای کانال خوابیده اند، دیگر شهدا تشنه نیستند. فدای لب تشنه ات پسر فاطمه سلام الله علیها.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
معرفی کتاب اطلس لشكر 31 عاشورا
به گزارش شلمچه چهاربرج اطلس لشكر 31 عاشورا آذربایجان با موضوع بررسي عملكرد و حماسه آفريني رزمندگان و فرماندهان اين لشكر در دوران دفاع مقدس بوده است.
اين مجموعه توسط جلال معبودي در شش فصل و 256 صفحه به چاپ رسيده است.
اطلس لشكر 31 عاشورا دربرگيرنده كليات يگان، آزادسازي سرزمينهاي اشغالي، نقش تيپ عاشورا در عملياتهاي طريقالقدس و بيتالمقدس، نقش يگان 31 عاشورا در عملياتهاي رمضان، مسلم بن عقيل، والفجر مقدماتي، والفجر 1، والفجر 4، خيبر، بدر و والفجر 8 با عنوان تنبيه م و نبردهاي آبي - خاكي است.
نبردهاي شرق بصره و نقش لشكر 31 عاشورا در عملياتهاي كربلاي 4، كربلاي 5، كربلاي 8 و نبردهاي جبهه غرب و شمالغرب و نيز عملياتهاي نصر 7، بيتالمقدس 2 و 3 و مرصاد از ديگر فصل هاي اين كتاب است.
در بخش پاياني كتاب هم ذيل عنوان ضمائم مركز حفظ آثار و نشر ارزشهاي 8 سال دفاع مقدس سپاه عاشورا، منابع اختصاصي لشكر در مركز اسناد و تحقيقات دفاع مقدس و راويان يگان 31 عاشورا، باغ موزه دفاع مقدس و ستاد كنگره شهدا معرفي شده است.
در اين اطلس سعي شده است تا با استفاده از نقشه، نمودار، جدول و عكس، عملياتهاي آفندي كه رزمندگان لشكر 31 عاشورا در آن شركت داشته و حماسه آفريني كردهاند، تبيين و تشريح شود.
منبع اصلي اين اطلس كتاب، شناسنامه لشكر 31 عاشورا در دوران دفاع مقدس است كه به همت مصطفي عابدي از رزمندگان لشكر عاشورا و زير نظر سردار امين شريعتي و فرماندهان اين لشكر تأليف شده است.
به گزارش شــلمچه چهــاربــرج از شهر چهاربرج، مردم ولایتمدار این شهر از
بخشهای مختلف شهری و روستایی در قالب دستهجات عزاداری به عزاداری
رحلت جانسوز امام خمینی (ره) پرداختند.
به گزارش شــلمچه چهــاربــرج سی امین سالگرد عروج ملکوتی حضرت امام خمینی (ره) با حضور پرشور مردم ولایت مدار و همیشه در صحنه شهر چهاربرج، مسئولین ادارات و نهادهای مختلف این شهر صبح امروز سه شنبه 14 خرداد در خیابانها با دسته بزرگ و پرشور عزاداری رحلت معمار کبیر انقلاب، رهبرمستضعفین و ستم دیدگان عالم، امام راحل، حضرت امام خمینی (ره) برگزار شد. و تجدید میثاقی دوباره شد با آن امام راحل و آرمانهای شهیدان پنجاه و ششمین سالگرد شروع نهضت مقدس اسلامی در 15 خرداد 42
رمضان در اسارت به روایت یک آزاده
جمشید ایمانی یکی از آزادگان دوران جنگ تحمیلی است که در سن ۲۳ سالگی در مرحله دوم عملیات بیتالمقدس» در شلمچه به اسارت دشمن در آمد و مدت ۹ سال را در زندانهای بعثی عراق سپری کرد. این آزاده دوران دفاع مقدس درباره شیوه گذران ماه مبارک رمضان در دوران اسارت روایت کرد: اسرای ایرانی روزهای آخر هفته تمام سال را سعی میکردند به طور مخفیانه روزه بگیرند تا برای ماه مبارک رمضان آمادهتر شوند، حتی قبل از ماههای رجب و شعبان اسرا از همدیگر حلالیت میطلبیدند و با کمک یکدیگر برای استقبال از ماه رمضان برنامهریزی میکردند.
علاوه بر روزه گرفتن، نماز جماعت هم ممنوع بود، اما اسرا به طور مخفیانه در دستههای کوچکتر نماز جماعت اقامه میکردند و با نگهداری غذای شب برای سحر، روزه میگرفتند. برای اینکه کمبود قرآن در زندانها جبران شود، اسرایی که سواد کافی داشتند، آیات قرآن را بر روی کاغذهای سیگار مینوشتند تا سایر اسرا بتوانند قرآن تلاوت کنند و اینگونه، اسرا قبل از اذان مغرب به همراه خواندن قرآن و دعای آن روز به استقبال نماز و افطار میرفتند و با وجود مخالفت عراقیها مراسم شبهای قدر هم به طور مخفیانه برگزار میشد.
یک روز قبل از افطار به ما گفتند غذا بامیه» است و ما بسیار خوشحال شدیم، چرا که قند بدن ما کم شده بود و تا زمان افطار خدا را شاکر بودیم که غذای مورد علاقه ما پخته شده است؛ هنگام افطار غذای آبکی همانند آبگوشت برای ما آوردند و زمانی که پرسیدیم بامیه چه شد، گفتند: این غذا اسمش بامیه است و عراقیها به این نوع غذاها بامیه میگویند.»
غذای اسرا برای افطار در داخل ظرفی به نام قسوه» ریخته میشد و هر ۸ تا ۱۰ نفر دارای یک قسوه بودند که پنج قاشق برنج سهم هر یک از اسرا بود؛ هر چند آب رب و مقداری لپه به عنوان خورشت با غذا داده میشد و برخی از اسرا همین وعده غذایی را در داخل قوطی کنسرو میریختند تا اینکه برای روز بعد سحری داشته باشند تا بتوانند روزه بگیرند.
درباره این سایت